خوابم میاد. هنوز هیچی نخورده چشام داره بسته میشه از خواب
از صب ساعت ۵ بیدارم.
بیدار شدم یهو حرفاش یادم اومد دیگه خوابم نبرد
داداشش هم قرار بود بره ساری .احمق کثافت گیر ۳ پیچ داده .
مامانمم هم ولم نمیکنه. یه سره غر میزنه .دارن آروم آروم منو میکشن
کپل خان هم خوبه٬ همش در حال حرص خوردنه .
اونم که رفته گنبد. گف میخوام برم راحت شم از دست اینا .
همه فرار میکنن الا منه خر. من از همه انگار پوس ک ل ف ت ترم
چه زندگی مسخره ای شده .
امسال تابستونش چقدر گند بود .
زودتر اصلآ این سال لعنتی تموم شه.
ر ی د م به شانسم
پ.ن: رفته بودم تعلیم رانندگی (فرمون) نیم ساعت نشسته بودیم که کارت بنزین بیارن چون بنزین تموم شده بود. میگفتن ماشینا همه میخوابه با این وضع .
پ.ن: شما جایی رو سراغ دارید؟
پ.ن: خدا پاشو یه آشغال باهات حرف داره ... نکنه توام به فکر اینی که چی صرف داره...!
بعدآ نوشت:
۱- زنگیدم به یکی از بچه ها گف استادا نیومدن. گف کلاسا رو هر ۶ روز هفته گذاشتن . البته من با مداح برنداشتم آمار توصیفی و اما خوب همون سه روز اول هفته رو اگه هی بخوام برم بیام پدرم در میاد. تف تف تف تف تف به این برنامه ریزیشون.تف به ریختشون. خدا کنه اینجوری نشه .
۲-رفتم ایرنسل گرفتم. شماره شو فقط تیده ا میدونه و کپل خان و پری دخمل داییم. همه خودمونیا اونایی که کاری به کارم ندارن میدون
حتی مامانم خبر نداره . سند و به اسم کپل خان زدم. حوصله نداشتم شناسنامه خودم و ببرم
۳-تا اطلاع ثانوی تکلیف من واسه خونه و همخونه ای مشخص نیس.
۴- نمی دونم حامد ذلیل شده این وسط چی گیرش میاد که گیر داده به منو اون . یعنی به اون.
معلوم نیس چه گ هی نصیبش میشه که انقد پاپیچش شده.
خدایا اینو از سر راه ما بردار. هرکسی که میخواد سنگ بندازه جلو پامون. حامد درد بگیری که اینکارا رو میکنی . آشغال گ ه
هوم . سلام
خوبم . کپل خان هم خوبه .
الان آرومه آرومم . خیلی آروم . با یه کم غم . یه غم شیرین. واسه دلتنگی . دلتنگی ِ مهربونم .خدای خوبم .
رفتم وبلاگ کوچ . آهنگش آرومم کرد. میزارمش اینجا .
عاشق این سَبکَم .دلتنگم میکنه . عاشقم میکنه .
دارم به آرزوهام فک میکنم .به آرزوهایی که داشتم .آرزوهایی که دارم.
ما آدما (منظورم همه نیس ٬ اکثریت ) وقتی به آرزوهامون میرسیم دیگه یادمون میره که اونا یه روزی واسمون یه رویای خوب و شیرین بودن .
میریم جلو٬ جلوتر .کلی آرزو و فکر دیگه توی سرمونه و میخوایم بهشون برسیم .اما یه لحظه وای نمیستیم نگاه کنیم به عقب. ببینیم که به چیزی که میخواستیم رسیدیم . خوشحال باشیم .شکر کنیم. وقتی بهش میرسیم به فکر یه موقعیت بالاتر از اونیم و سریع اینو رد میکنیم و میریم سراغ بعدی
خدا باهامونه . پا به پا میاد .بعضی وقتا به نفس نفس میفته خسته میشه اما ما بهش فرصت نمیدیم که خستگی بگیره . نمیشینیم کنارش .دستاشو نمیگیریم توی دستامون تا بهش خسته نباشید بگیم.
درس مثه وقتیکه مامانمون یا بابامون خواسته ی ما رو بر آورده میکنه و ما یه چیز دیگه میخوایم.
حداقل من که اینجوریم. گاهی وقتا اونقد غرق خواسته هامم که یادم میره واسه به دست آوردن قبلی ها تلاش کردم .مامانی و باباییم کلی زحمت کشیدن دویدن تا من و راضی کنن
اما فقط چند روز راضی بودم و دوباره یه خواسته ی جدیدتر.
این بی انصافیه .اونا دارن از عشق و وقت و عمر و سلامتی و جونشون واسمون مایه میزارن. مثه خدا که از عشقش و نفسش واسمون مایه میزاره
ولی ما آدما این چیزا رو نمیبینیم .فقط خواسته هامونو میبینیم .انگار همه ی عالم و آدم بهمون بده کارن . یه لحظه بهشون فرصت نمیدیم .
ولی اگه یه لحظه سر جامون وایستیم و به عقب نگاه کنیم میفهمیم که کجاییم و چیکار کردیم و چی میخوایم از این همه دویدن و تلاش ...
خدایا ٬خدای خوبم . من از این دنیا چی میخوام ؟هوم؟
من آرامش میخوام و محبت تورو.
هیچ کدوم این چیزایی که توی همه ی لحظه هام بهشون توجه میکنم مثه مدل لباس پوشیدن و کفش فلان جور و خرید کردن از فلان مغازه و پول گرفتن از بابا واسه فلان کار و داشتن خونه و ماشین و .... همه ی اینا بدون آرامش و محبت تو هیچ ِ
اگه آرامش و محبتت باشه همه ی اینا هم خود به خود حل میشه .
اگه محبت تو باشه پدر و مادرا تا همیشه کنارمون میمونن صحیح و سالم و خوشبخت و شاد
اگه محبت تو باشه همه شاد و خوشحال زندگی میکنن
همه ی جوونا به صلاح تو بهم میرسن.
همه ...
اما اگه نباشه اگه همه چی درست و روبراه هم باشه بازم یه چیزی میلنگه .دوری تو اذیت میکنه . آدما به جون هم میفتن. دنبال بهونه میگردن . خسته میشن از هم.افسرده میشن .
زندگی به کامشون تلخ میشه . منتظر مرگ میشن .تا با مرگ به آرامش برسن. رها شن از این همه درد و رنج. تا به یه چیزی برسن که نمی دونن چیه .و اون آرامش خداس.
غریزه شون میره سمت اون آرامش. اما اونا اسمش و نمیدونن.
کاش میشد خود آدما برن دنبال خداشون. خودشون بگردن و پیداش کنن. نه که هیچکی کمکی نکنه .چرا ٬ اما فقط سر نخ بدن ٬نشونه . باید وقت بزاری .باید واست مهم باشه. نه که هر وقت بیکار شدی دنبالش بگردی و بخوای پیداش کنی.
باید بشناسیش و با شناختی که بهش پیدا میکنی عاشقش بشی. نه اینکه یه خدایی رو بیان برات تعریف کنن و بچپونن توی ذهنت . تو یه مجسمه ای رو اون بالا تصور کنی که باید ازش بترسی و به حرفاش گوش بدی چون اون تو رو آفریده و بهتر از تو میفهمه
خوب اینجوری آدم کناره میگیره. به ظاهر میپذیره اما در باطن ازش فرار میکنه. اصلآ مگه این دُرس نیس که هرچیزی که آسون و راحت به دست بیاد ارزش چندانی برامون نداره؟ هوم؟
باید خودت با زحمت و تلاش خودت به دست بیاریش تا ازش مواظبت کنی و عاشقش بشی.
باید خودت رمز و رازش و بفهمی نه اینکه بیان و به زور بگن که اینکارو بکن و اینکارو نه و نپرس که چرا ؟
باید همه چیزشو بفهمی و مطمئنآ توی این مدت ذره ذره عاشق میشی .
خدای من . خدای خوبم. خیلی دوس دارم بیشتر از این چیزی که میدونم راجع به تو بدونم
خدای خوبم میخوام کمکم کنی و میخوام کمکت کنم .
میخوام به دلِ صبورت مرهم باشم . میخوام که باعث آرامشت بشم . میخوام خوشحالت کنم .
میخوام مثه تو باشم.
خدای مهربونم .کمکم کن که مثه تو بی ریا و بی کینه و مهربون و عاشق و فهیم باشم.
میخوام نشونت بدم که ارزش آفریدن و دارم .
میخوام کمت کنم.
خدای من ٬ تو مال منی ٬ خدای منی ٬ دوست دارم ٬ شکرت .
...!
اون متن بالا رو بعد از ظهر نوشتم !
بعد از ظهر باهاش قرار داشتم. راجع به مشکلش حرف زد . دلم و بدجوری شکوند.اصلآ فکر نمیکردم به اینجا برسه .که خیلی راحت بگه من راحت میتونم فراموش کنم. میخواستم فراموشت کنم.
سلام
روز همه ی مامانای خوب و مهربو ن دنیا مبارک
همه ی خانومای خوب و مهربونی که باعث خوشبختی و آرامش همسراشونن(منم هستما
)
مامان خوب و مهربونم و مامانی خوب و نازم (مامان کپل ) روزتون مبارک
دوستون دارم
تازه شم روز خودمم مبارک
پ.ن : مودمم گ و زی ده بود . ریست شده بود .از دیروز تا حالا . از شرکت پارس اومدن درستش کردن .کلی حرص خوردم دیشب .
پ.ن۲: گوشی کپل خان امروز صب توی تاکسی جا موند . هر چی هم زنگ میزدیم روی سایلنت بود کسی جواب نمیداد. الانم که خاموش شده انقد که بهش زنگ زدیم که جواب بده یکی .بله میدونم نباید ۲ -۳ نفری زنگ میزدیم ولی خوب میبینی که در امر تِر زدن استادیم
. فچ کنم شارژش ته کشید
. اعصابمون خورده شددددید هر روز از هر جا که بشه یه جوری میباره.
ای خدا توام گیر دادی به ما .بیکاری باز؟
هوم؟ نخــــــــــــــــــــــــــــــــــند بهم
.با توام
پ.ن: آخی کپل خان الان زنگید .فداش بشم .آخه انصافه؟ بچه به این مظلومی و آرومی همچین بلاهایی سرش بیاد شقد غصه داره. نمیتونه خودش و ببخشه.
منم بودم قاطی میکردم حتی بدترین از این .
خدایا به خیر بگذرون کپلم گوشیشو میخواد .گوشی خودشو .صحیح و سالم
بعدآ نوشت : یوهوووووووووووووووووووو همون روز گوشی کپل پیدا شد آخاهه آورد واسش گوشیشو
.
یه یوهوووووووووووووووووووووووووووووی دیگه وای وای وای وای گیلی جونم اومد اینجا
آخ جوووووووووووون. کلی اینجا رو نورانی نمود :ی :ی :ی
اعصابم ت خ م ا ت ی ک ه
دلم میخواد خفه ش کنم دختره ی اح م ق بی ش ع ور و اه
گندت بزنن ک ث اف ت نفهم
مامانم زنگ زد به مامان اون که واسه پیدا کردن خونه باید چیکار کنیم و ترم تابستونی میگیره یا نه ؟
بعد خودش جواب داد گف که آمارش و که افتاده به سلامتی و ...ممکنه این ترم هم مشروط بشه
که اگه بشه انصراف میده میشینه واسه سال بعد میخونه
که مطمئنم چرت گفته چون اون دیگه درس بخون نیس
اه . وقتی مامانم یواشکی گف چرا قهر کردین ؟ اون هیچی نگفت و به روی خودش نیاورد .دلم میخواس مامانم و خفه کنم که چرا داری میگی .هی بهش گفتم فقط راجع به خونه بپرس نه چیزه دیگه
الانم مامانم داره نق میزنه . اعصابم خورده . به من چه که اون گ ه ِ
دارم روانی میشم از دست اینا . دلم میخواد همه رو خفه کنم.
زنگ زدم به اون یکی دیگه (کپل) که واسش قضیه رو تعریف کنم بهش میگم کی میری خونه؟ میگه تازه نشستیم . از صب ساعت ۸ رفته دانشگاه الان که بهش تلیدم میگه تازه نشستیم
اعصابم خورده. این روزا داره از همه طرف بهم فشار میاد .
مامانش میگف ممکنه انتقالی بگیره بره آزادشهر بخونه تازه اگه قبول بشه .
فعلآ هم خونه بی خونه .چون معلوم نیس خانوم قبول میشه یا نه
حالا مامانم گیر داده که تو چی بهش گفتی که دیگه بهت زنگ نمیزنه که قهر کردین
وااااااااااای خدایا دارم روانی میشم چرا نمی فهمن؟ به من چه آخه یعنی اون زده ر ی د ه من برم منت کشی؟
اون توی بدترین شرایط عمرم منو تنها گذاشت و رفت و ول کرد به امون خدا
من که چیزی نگفتم بهش .من که به روش نیاوردم . وقتی از ساری برگشتیم حتی یه زنگ نزد که ببینه چی شد من مردم یا زنده .ولی من بهش زنگ زدم .
۲ روز بعدش دوباره زنگ زدم گفتم من واسه تعلیم رانندگی ثبت نام کردم توام مدارکشو بیار اون محلم نداد و گف حالا بعدا یه فکری میکنم و ...
وای خدایا یعنی من تا چقده دیگه باید زنگ میزدم و بی محلیشو میدیدم
ازت بدم میاد . آش غ ال ک ث اف ت بی ش ع ور. حالم ازت بهم میخوره
خیلی پستی .این بود دوستیت؟ این بود دوست داشتنت؟
دارم دیوونه میشم .فشار های روحی که امتحانام چه گهی شد از یه طرف . غرغرای مامان که آخ چی میشه وای چیکار کنیم ؟به دختره مردم چی گفتی که قهر کرده هم از یه طرف .
مرور اتفاقای قبلی و عذاب دیدنش یه طرف . کارای این آدم بی شعور که هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری شه و انقد پست شه از یه طرف
حرص و جوشایی که واسه رابطه م با اون(کپل ) میخورم و هی بهم گیر میدن ...
حاالا مامانم میگه اگه انتقالی میدن به آزادشهر توام بگیر برو همون آزادشهر . چون معلوم نیس دیگه با کی باشی و ...
ای خدااااااااااااااااااااااااا .نمی خواااااااااااااام
وااااااااااااای بازم بگم؟
مخم درد میکنه بدجوری .سرم درد میکنه .انگار دارن سرم و له میکنن .انگار دارن از ۴ طرف فشارش میدن .
خدایا خسته ام از این همه استرس و عذاب
خدایا کمک کن .
خدای من
خدایاااااااااااااااااااااااااااااا
پ.ن : اینا رو ننوشتم که ( احتمالآ) بقیه!!!! بخونن. نوشتم که یادم بمونه چه روزای سختی دارم .
نوشتم که ....!!!!
سلااااااااام اون یکی وبلاگ بیچاره مو بیخود فیلتر کردن منم اومدم این
جا
می بینم که داره۸۶ سال کوروش کبیر میاد و ماها همه خوشحالیم یوهووووووووووووو
تازه شم اسمایلی ندارم باید با همینا امسال دو در کنم تا سال بعد
می دونم که اول از همه عاشق خدای خوب و مهربونمم
و ازش ممنونم بابت همه چیز
بعدش پدر و مادرم. خیلی دوسشون دارم و تا عمر دارم مدیون محبت های بی دریغشون هستم
و واسشون آرزوی سلامتی و شادی و خوشی و .... دارم
و بعد از اونها میدونم که خونوادم و خیلی دوس دارم و همیشه واسشون آرزوی سلامتی و خوشی و دارم
و امیدم که همه ی زندگی منه. خیلی دوسش دارم و امیدوارم تا همیشه خوش و سلامت کنار من( به خواست خدا ) و خونوادش باشه
و دوستای خوب و مهربونم. اسم نمیبرم که سوء تفاهم نشه اگه کسی و یادم رفت
همه شون و یه عالمه دوس دارم ( بعضی ها رو یه کم بیشتر ) و آرزوی بهترین ها رو به خواست خدا براشون دارم
ترین های سال ۸۵
بهترین اتفاق هایی که می تونست توی زندگی من بیفته امسال بود
دانشگاه قبول شدنم اونم رشته ای که دوسش داشتم . اولین انتخاب
قبول شدن امید
بدترینش در همون روزها قبول نشدن ناناز همونجایی که من قبول شده بودم
حدود یه ماه بعدش بهترین خبری که تونستم به مامان ناناز و خودش بدم خبر تکمیل ظرفیت و انتقالی ناناز به ساری پیش خودم
بدترینش همون روزا . اشتباهی که ناناز توی اون ۱۶ روز دوری مون انجام داد
و دوباره بهترینش به خیر گذشتن اون اتفاق
۲ ۳ ماه بعدش نزدیک تر شدن منو امید بهم
و همون روزا بدترینش اینکه امید داشت اشتباه منو بقیه رو یه جورایی تکرار میکرد
و دوباره همون روزا بهترینش اینکه اون اتفاق هم به خیر گذشت
بهترینش دوباره همون روزا که منو امید خیلی نزدیک تر از قبل شدیم و ...
بهترین های الان اینکه خاله م اینا خونشونو عوض کردن
بهترین های الان اینکه منو امید خیلی همدیگه رو دوس داریم
بهترین الان اینکه من دوستای خییلی خوبی توی این سال پیدا کردم مثلآ یکیش مازیار جون دوست امید
بهترین ها اینکه من خیلی خیلی احساس خوشبختی میکنم
و اینکه خیلی خیلی خیلی خدا رو دوس دارم و بهم یا بهش نزدیکم
و بهترین ها اینکه ....!
پیشاپیش عیدتون و تبریک میگم و امیدوارم سالی خوب و پر از شادی و خوشی پیش رو داشته باشین
بابای (نی نییییییییییییی بغــــــــــــــــــــــــــــــــــل )